خلاصه داستان انیمه حمله به تایتان ها-Attack on Titan

Monday، ۲۰ Aazar ۱۴۰۲

در نقطه‌ای از ابتدای تاریخ داستان حمله به تایتان، انسانی به نام یمیر فریتز حدود ۱۸۰۰ سال پیش یک برده بود که به الدیایی‌ها خدمت می‌کرد. او در مقطعی به خاطر یک نافرمانی مجبور به فرار از قبیله خود شد. یمیر به یک درخت بزرگ غیرعادی رسید که شکاف بزرگی روی آن قرار داشت و با هدف پناه گرفتن وارد این شکاف شد اما از او که از گودال زیر آن مطلع نبود به درون یک چاله افتاد. در آنجا موجودی مرموز شبیه به ستون فقرات با او ترکیب شد و او را تبدیل به اولین تایتان کرد. به این ترتیب او قدرت‌هایی فرا انسانی به دست آورد و با این قدرت جدید خود به الدیا بازگشت تا دوباره در خدمت پادشاه فریتز باشد. یمیر با قدرت تایتانی خود خدمات بسیاری را به الدیا ارائه داد و پادشاه الدیا نیز در عوض این خدمات، یمیر را به همسری برگزید.

با این حال ۱۳ سال بعد، یمیر در اقدامی برای محافظت از فریتز جان خود را از دست داد. فریتز برای این که قدرت تایتانی او را برای الدیا حفظ کند، فرزندان یمیر را مجبور کرد تا گوشت مادرشان را بخورند. قدرت تایتانی به سه فرزند یمیر یعنی ماریا، رز، و شینا منتقل شد، و در نهایت با فرزندآوری آن‌ها نه تایتان به وجود آمد. به واسطه‌ی قدرت‌های تایتانی امپراتوری الدیا شکل گرفت و آن‌ها با فتح کشور مارلی بیش از ۱۷۰۰ سال بر آن حکومت کردند.

در طول تاریخ، ماجرای تبدیل شدن یمیر به تایتان به یک افسانه تبدیل شد و مردم کشورهای مختلف روایت‌های مختلفی را از آن داشتند. برای نمونه مردم کشور مارلی این افسانه با عنوان پیمان یمیر با «شیطان زمین» توصیف کرده‌اند.

یک قرن پیش از شروع رویدادهای اصلی داستان حمله به تایتان، خانواده‌های حامل تایتان درگیر یک جنگ بزرگ داخلی شدند. در آن زمان کارل فریتز پادشاه الدیا بود و او از میراث و اقدامات خاندان خود علیه سایر ملت‌ها سرخورده بود. به همین سبب کارل با همکاری خانواده اشرافی تایبور، سقوط الدیا را در دستور کار قرار داد و هدفش این بود که دیگر از قدرت‌های تایتانی استفاده نشود. مارلی‌ها از این فرصت استفاده کردند و دوباره بر کشور تسلط پیدا کردند و الدیایی‌ها به شهروندان درجه دو تبدیل شدند.

کارل، الدیایی‌های بازمانده را با خود به جزیره پارادایس برد و با استفاده از جسم‌های بیشماری از تایتان‌های غول‌پیکر سه دیوار عظیم و تو در تو را ایجاد کرد و شهری را در آن بنا کرد. این دیوارها به ترتیب از خارج به داخل با نام ماریا، رز و سینا (یا شینا) شناخته می‌شوند.

کارل با استفاده از قدرت تایتان بنیادی حافظه‌ی اغلب الدیایی‌های داخل دیوار را پاک کرد و آن‌هایی هم که این قدرت رویشان تاثیر نداشت رشوه دریافت کردند یا همانند خانواده آکرمن رانده شدند. آکرمن‌ها کسانی بودند که در گذشته به خاندان فریتز خدمت می‌کردند اما با تفکرات کارل مخالف بودند. کارل به واسطه‌ی همین قدرت بر تفکرات فرزندان خود نیز نفوذ پیدا کرد تا آن‌ها نیز طرح صلح‌آمیز او را ادامه دهند، و با استفاده از ترسِ حمله کردن تایتان‌ها به مردم داخل دیوارها حکومت را ادامه دهند. در واقع تایتان‌هایی که مردم از آن‌ها هراس داشتند، مثل خودشان یک سری الدیایی بودند که توسط مارلی‌ها تبدیل به غول‌هایی بی‌مغز می‌شدند و به جزیره پارادایس تبعید می‌شدند.

فرزندان کارل مسیر او را ادامه دادند و با فریب دادن الدیایی‌ها با این باور که آن‌ها تنها انسان‌های باقی مانده هستند و تایتان‌ها مسبب این اتفاق هستند، بر جزیره حکمرانی کردند. بر خلاف افرادی که حامل قدرت تایتان بودند، تایتان‌ها خالص دارای هوشیاری بسیار اندکی بودند و تنها با دیدن انسان‌ها به آن‌ها حمله می‌کردند و آن‌ها را می‌خوردند. این تایتان‌ها پوست سختی داشتند و بدنشان به راحتی قابل نفوذ نبود و تنها نقطه ضعف بدنشان پشت گردن‌شان بود.

الدیایی‌های پارادایس شاخه‌های نظامی خود را به منظور مبارزه با تایتان‌ها توسعه دادند که بارزترین‌شان دسته دیدبانی بود. این دسته شامل افراد آموزش‌دیده و مجهزی بود که برای تصاحب مناطق تحت اختیار تایتان‌ها مبارزه می‌کردند. شاخه‌ی نظامی دیگر هنگ گریسون بود که از دیوارها و شهروندان محافظت می‌کردند. شاخه‌ی سوم هم تشکیلات پلیس نظامی بود که از خانواده‌های سلطنتی حفاظت می‌کرد، و افراد این دسته به خاطر حضور در داخلی‌ترین دیوار از آسایش بیشتری برخوردار بودند، اگرچه در این دسته فساد بیشتری حاکم بود.

شروع داستان حمله به تایتان

رخنه‌ی تایتان‌ها به دیوار ماریا

ارن یگر پسری بود که با خواهرخوانده‌اش میکاسا آکرمن و دوست صمیمی‌اش آرمین آرلرت در ناحیه شیگانشینا در نزدیکی دیوار ماریا زندگی می‌کرد. ماریا بیرونی‌ترین دیوار از میان سه دیوار موجود بود و گفته شده بود که بیرون از این دیوارها تمام انسان‌ها توسط تایتان‌ها کشته شده‌اند. در همان اوایل داستان حمله به تایتان، دو تایتان به نام تایتان عظیم‌الجثه و تایتان زرهی به ناحیه شیگانشینا و دیوار ماریا رخنه کردند، و سایر تایتان‌ها نیز وارد شهر شدند. انسان‌ها که تلفات زیادی را متحمل شدند مجبور به عقب‌نشینی به سمت دیوار میانی یعنی دیوار رز شدند. مادر ارن یکی از افراد تلف شده در این حادثه بود. پدر ارن یعنی گریشا نیز در آن مقطع ناپدید شده بود و ارن تنها خاطراتی مبهم از او و یک کلید مربوط به انباری خانه‌شان را به یاد می‌آورد. ارن که برای از دست دادن مادرش بسیار خشمگین بود تصمیم گرفت برای کشتن تک تک تایتان‌ها در نیروی نظامی داوطلب شود. میکاسا و آرمین نیز او را همراهی کردند.

پنج سال بعد، این سه دانش‌آموخته نظامی در ناحیه تروست که در مجاورت با دیوار رز بود مستقر شدند. در همین زمان تایتان عظیم‌الجثه به دروازه این شهر رخنه کرد. در طول این حمله ارن توسط یک تایتان خورده شد اما او به شکلی غیرمنتظره زنده ماند و یک بدن تایتانی را برای خود ایجاد کرد و با استفاده از آن رخنه‌ی ایجاد شده را مسدود کرد.

ارن به خاطر این قابلیت‌هایش به دادگاه فراخوانده شد و مدتی بعد به دسته دیدبانی پیوست، جایی که کاپیتان لیوای، میکاسا و آرمین و بسیاری از دانش‌آموخته‌های نظامی دیگر در آن حضور داشتند. ارن که قبلا از قابلیت‌های تایتانی خود آگاه نبود، فکر کرد که سردابه‌ی پدرش می‌تواند به سوال‌های او را جواب دهد. به این ترتیب دسته دیدبانی به ناحیه شیگانشینا اعزام شد. اما این ماموریت به خاطر اقدام تایتان ماده برای ربودن ارن با موفقیت به انجام نرسید. آرمین این تایتان متخاصم را شناسایی کرد که در واقع همکلاسی خودشان آنی لئون‌هارت بود، کسی که تقریبا قابلیت‌های یکسانی با ارن داشت. بعد از یک نبرد پرخشونت بین ارن و آنی در ناحیه استوهس ارن پیروز شد و آنی برای این که اسیر نشود خود را در یک کریستال حبس کرد. تخریب‌های مربوط به این مبارزه باعث افشا شدن وجود تایتان‌های عظیمی در داخل دیوارها شد.

ورود رهبر جنگجویان

به دنبال ظهور تایتان جانور در پشت دیوار رز، دو تا از پیروان او یعنی راینر براون و برتولت هوور که از دانش‌آموخته‌های نظامی بودند اقدام به ربودن ارن کردند. این دو هویت تایتانی خود یعنی تایتان عظیم‌الجثه و تایتان زرهی را افشا کردند. آن‌ها که متعلق به گروهی تحت عنوان جنگجویان بودند توضیح دادند که به همراه آنی ماموریت گرفته‌اند تا قدرت تایتان بنیادی که تحت اختیار ارن بود را بازیابی کنند. ارن این قدرت را در هنگام رویارویی دوباره با تایتانی که مادرش را کشته بود نشان داد و این موضوع به او و دوستانش اجازه داد تا فرار کنند. دسته دیدبانی با یک دسیسه توسط راد ریس مورد هدف قرار گرفت و این دسته پی برد که یکی از اعضای خود یعنی کریستا لنز در واقع دختر نامشروع راد با هویت هیستوریا ریس است. دسته دیدبانی در پاسخ به این دسیسه یک کودتا را با کمک نیروهای نظامی اجرا کرد که منجر به مرگ راد شد و هیستوریا بر تخت سلطنت نشست. در این مقطع ارن کشف کرد که قدرت‌های تایتانی‌اش توسط پدرش گریشا و به واسطه‌ی یک سرم به او منتقل شده است، و در واقع در همان زمان گریشا اجازه داده بود تا ارن در فرم تایتانی‌اش او را بخورد.

جنگجویان و مافوق‌شان زیک یا همان تایتان جانور طی یک عملیات عظیم به منظور پس گرفتن دیوار ماریا دسته‌ی دیدبانی را مورد حملات سهمگینی قرار دادند. در نتیجه‌ی این نبرد بسیاری از اعضای دسته کشته شدند، آرمین و فرمانده اروین اسمیت به شدت مجروح شدند، و برتولت تسلیم شد. در این مقطع لیوای یک سرم تایتان را در اختیار داشت که مدتی قبل آن را از کنی دریافت کرده بود. او طی انتخابی سخت بین آرمین و اروین تصمیم گرفت تا سرم را به آرمین تزریق کند. به این ترتیب آرمین پس تبدیل شدن به یک تایتان و با بلعیدن برتولت قدرت تایتان عظیم‌الجثه را به دست آورد.

پی بردن به حقایقی پیرامون تایتان‌ها

در ادامه‌ی داستان، بازماندگان بالاخره به زیرزمین خانواده یگر رفتند و با مستندات واقع در آنجا به وجود اولین تایتان یعنی یمیر فریتز و فرزندان او پی بردند، کسانی که متعلق به نژادی تحت عنوان مطیعان یمیر بودند و زمانی نژاد اصلی کشور الدیا محسوب می‌شدند. این راز نیز افشا شد که انسان‌های داخل دیوارها، الدیایی‌های بوده‌اند که به جزیره پارادایس فرار کرده‌اند و آن‌هایی که در سرزمین اصلی باقی ماندند به شهروند درجه دو کشور مارلی تبدیل شدند و مورد ظلم واقع شدند. خاطرات گریشا نشان می‌داد که چطور او و همسرش داینا فریتز - که فردی از خون پادشاه بود - در قالب گروهی تحت نام ترمیم‌دهندگان فعالیت می‌کردند، و این که چطور پسرشان زیک آن‌ها را به دولت مارلی فروخت و آن‌ها به پارادایس تبعید شدند. در واقع داینا توسط دولت مارلی به تایتان تبدیل شد و او همان تایتانی بود که پس از رسیدن به پارادایس مادر ارن را خورده بود. گریشا نیز قرار بود تبدیل به تایتان شود اما فردی نفوذی در دولت مارلی به نام ارن کروگر مانع این اتفاق شد. این فرد حامل قدرت تایتان حمله بود و این قدرت را به همراه ماموریتی در جهت بازیابی تایتان بنیادی به گریشا سپرد. ارن پی برد که می‌تواند از طریق تماس با یکی از بستگان فریتز از قدرت تایتان بنیادی استفاده کند، و همچنین متوجه شد که افراد دارای قدرت تایتانی عمر کمتری دارند و پس از دریافت این قدرت تنها سیزده سال زنده می‌مانند.

پس از آن ارن و سایرین طی یک جلسه نظامی گزینه‌های پیش روی خود را بررسی کردند. آن‌ها تصمیم گرفتند همه چیز را برای عموم افشا کنند، و همین طور باور داشتند که تنها راه مبارزه استفاده از قدرت تایتان بنیادی برای کنترل ارتش تایتان‌های دیوار است. با این حال از آنجایی که ارن از خون سلطنتی برخوردار نبود نمی‌توانست از قدرت تایتان بنیادی استفاده کند. بنابراین آن‌ها با مشکلی اساسی مواجه بودند. ارن این موضوع را در ذهن داشت که شاید با لمس کردن هیستوریا در زمانی که تبدیل به تایتان شده بتواند این قدرت را به دست آورد، با این حال او این موضوع را برای کسی مطرح نکرد چرا که دوست نداشت سرنوشت بدی برای هیستوریا رقم بخورد.

آن‌ها نامه‌ی یمیر را نیز به هیستوریا تحویل دادند. یمیر یک یتیم بی‌خانمان بود که در مقطعی یک کشیش الدیایی او را با خود برد و ادعا کرد که یمیر یک ناجی است که مردم الدیا را حفظ خواهد کرد. مارلی‌ها به کلیسای او حمله کردند و یمیر و تمام پیروان او را به جزیره پارادایس منتقل کردند. آن‌ها به عنوان مجازات به تایتان‌هایی بی‌مغز تبدیل شدند. یمیر برای مدت‌ها یک تایتان سرگردان بود تا این که در یک روز به طور اتفاقی با خوردن مارسل به فرم انسانی خود بازگشت.

در طول زمستان تمام تایتان‌های داخل دیوار ماریا با استفاده از گیوتین‌های تایتان و بدون هیچ تلفات انسانی کشته شدند. این گیوتین‌ها نوعی سلاح بودند که توسط هانجی ابداع شده بود و با فریب دادن تایتان‌ها، باعث گرفتار شدن و مرگ آن‌ها می‌شد. طی ماه‌های بعدی تمام تایتان‌ها مرده بودند و دیوار ماریا دوباره قابل سکونت شد. در نهایت آن‌ها با ادامه پیشروی به اقیانوس رسیدند. در حالی که همه مشغول جشن گرفتن بودند اما ارن عمیقا در فکر بود. او به امواج خیره شده بود و به این موضوع فکر می‌کرد که «اگر ما آن‌ها را بکشیم، آن‌ها آزاد خواهند شد؟»

حمله ارن به لیبریو

در اوایل فصل ۴، گابی براون و دوستانش به شهر زادگاه خود یعنی لیبریو رسیدند. مدت کوتاهی پس از آن، ویلی تایبور در طی یک سخنرانی که با حضور رهبران و سفیران کشورهای مختلف همراه بود، پیرامون پیشینه و عقاید مرتبط با هلوس و پادشاه تایبور صحبت کرد. درست در زمانی که ویلی اعلام کرد که مارلی یک بار برای همیشه جزیره پارادیس را خرد خواهد کرد، ارن یگر در فرم تایتان حمله به لیبریو حمله کرد و محل سخنرانی را به آشوب کشاند.

در جریان این حمله‌ی سنگین، میکاسا، آرمین، ساشا براوس و سایر افراد دسته از ارن پشتیبانی می‌کردند. ویلی تایبور جان خود را از دست داد و ارن با شکست دادن و تصاحب تایتان چکش جنگ، پیروزی خود را تضمین کرد. با این حال، الدیایی‌ها در هنگام خروج از شهر تلفاتی را متحمل شدند و ساشا به دست گابی کشته شد. در حالی که میکاسا و آرمین از این بابت غمگین بودند، اما ظاهرا این موضوع برای ارن مهم نبود و او تنها به پیروزی اهمیت می‌داد.

تبدیل شدن ارن به یک الدیایی افراطی

وقتی ارن به همراه همرزمانش به جزیره پارادیس بازگشتند، ارن از برگزاری یک جشن پیروزی خرسند نبود. او از قبل حرکت بعدی خود را برنامه‌ریزی کرده بود، و حالا به واسطه‌ی برادر ناتنی‌اش زیک می‌توانست آن را عملی کند (یا زیک او را به این کار سوق داده بود). او خیلی زود به عنصری سرکش تبدیل شد و هرکسی که مانع کار او بود را با سه قدرت تایتانی خود تهدید می‌کرد. ارن به عنوان یک رهبر شورشی و یک تایتان هوشمند به سرعت در حال قدرت افزونی بود.

ارن الهام‌بخش شکل‌گیری فرقه‌ای به نام یگریست‌ها شد، گروهی که زنجیره فرماندهی نظامی را نادیده گرفتند و برای جنگ علیه مارلی پافشاری می‌کردند. آن‌ها مدعی بودند كه فقط با اقدامات قاطع می‌توان به پیروزی رسید و این که دات پیکسیس و افسرانش برای آزادی واقعی مردم الدیا بسیار کند و محتاط عمل می‌کنند. طولی نکشید که جزیره پارادیس به دو اردوگاه تقسیم شد و میکاسا و آرمین نیز از جناح یگریست‌ها فاصله گرفتند.

زیک و مایع نخاعی‌اش برای ایجاد تایتان‌های خالص

وقتی زیک و چند مارلیایی دیگر به جزیره پارادیس رسیدند، اسراری مرتبط به شراب موجود در آنجا از طریق نیکولو افشا شد. در واقع این نوشیدنی چیزی بیش از یک شراب معمولی بود. برخی از سربازان و تقریبا همه‌ی افسران با این شراب از خود پذیرایی کردند، در حالی که از ماده‌ی درون آن بی‌خبر بودند. در واقع زیک مایع نخاعی تایتان جانور را در این نوشیدنی ریخته بود، و این موضوع به او اجازه می‌داد تا با یک فریاد تمام افراد مصرف‌کننده را به تایتان‌های خالص تبدیل کند.

زیک مایع نخاعی خود را چند سال قبل در دهکده راگاکو نیز آزمایش کرده بود و همه اهالی این روستا از جمله مادر کانی را دگرگون کرده بود. اکنون زیک تمام افسران جزیره پارادیس را می‌توانست به گروگان بگیرد. وقتی میکاسا و بقیه از این موضوع مطلع شدند دیگر دیر شده بود. اسلحه کوک شده بود و ماشه در دست زیک بود.

احتمال تاثیر خاطرات روی حاملان تایتان‌ها

در اواخر داستان فصل ۴، ارن و آرمین در مقطعی با یکدیگر روبرو شدند و ارن موضوع دیدارهای مکرر آرمین با آنی لئون‌هارت را پیش کشید. ارن می‌دانست که برتولت هوور زمانی از تایتان غول‌پیکر استفاده می‌کرده است و این احتمال را می‌داد که: ممکن است برتولت (دوست آنی) بر جانشین خود یعنی آرمین تاثیر بگذارد.

ممکن بود خاطرات برتولت از طریق تایتان غول‌پیکر باعث تغییر دادن نگرش و احساسات آرمین شده باشد و از این رو او را به سوی دیدار با آنی سوق داده باشد. اما این موضوع ممکن بود در مورد خود ارن هم صادق بوده باشد. او پیش از این گریشا یگر، فریدا ریس و لارا تایبور را خورده بود و ممکن بود آن‌ها روی او تاثیر گذاشته باشند تا او به جنگ خود با مارلی ادامه دهد یا ندهد.

نقشه‌ی انقلابی «مرگ آسان» از زیک

زیگ یگر اگرچه در ابتدا به عنوان تایتان جانور و یک چالش جدید برای الدیایی‌ها ظاهر شد، اما او فقط یک جنگجوی بی‌رحم برای مارلی نبود. او عمیقا با مردم رنج دیده همدرد بود. زیک از دوران کودکی پی برده بود که همه‌ی رنج‌های جهان به خاطر داشتن قدرت تایتانی توسط مطیعان یمیر بوده است و حتی خود الدیایی‌ها از این موضوع رنج می‌بردند. از این رو او می‌خواست با بیرون کشیدن الدیا از این معادله، به رنج دنیا پایان دهد.

طرح زیک برای طرافداری از الدیا در ابتدا همانند یک حرکت ملی‌گرایانه بود. اما در حقیقت، زیک نه تنها می‌خواست از جزیره پارادیس در مقابل دشمنانش دفاع کند، بلکه می‌خواست مردمش را نیز با قدرت تایتان بنیادی عقیم کند تا به تدریج الدیایی‌ها از جهان محو شوند. زیک نمی‌خواست کسی به جزیره پارادیس حمله کند و همچنین نمی‌خواست امپراتوری الدیایی گذشته دوباره بازیابی شود. او ترجیح می‌داد تا نژاد خودش با آرامش از این دنیا کنار برود و دنیای بدون تایتان محقق شود.

زمانی که نیروهای مارلی به پارادایس می‌رسند

در آخرین قسمت از نیم-فصل چهارم حمله به تایتان، در هنگام یک درگیری میان گابی براون و ارن، پیک فینگر (تایتان ارابه) وارد عمل شد. پیک ادعا کرد که او اکنون در کنار ارن است، زیرا مارلی نمی‌تواند یک آینده‌ی حقیقی را برای الدیایی‌هایی مثل خودش و گابی به ارمغان آورد. سپس این سه به سقف ساختمان رفتند تا پیک با نشان دادن دشمنان به ارن، اعتماد او را جلب کند. در همین حین گابی نیز از حرف‌های پیک وحشت‌زده و مبهوت شده بود.

پیک در روی سقف، ارن را به عنوان دشمن خطاب کرد و در همان لحظه، تایتان آرواره از ساختمان بیرون آمد و ناوگان هوایی مارلی نیز برای محاصره جزیره پارادیس از راه رسید. راینر براون نیز در کنار افسر ماگات در یکی از بالن‌ها دیده شد. ارن خواستار جنگ با مارلی بود اما حالا جنگ به سوی او آمده بود.

دستیابی به قدرت تایتان بنیان‌گذار

سربازان مارلی از کشتی‌های هوایی خود فرود آمدند. گابی تحت تاثیر صحبت‌های زیک به این نتیجه رسید که نباید اجازه دهد ارن و زیک با هم تماس فیزیکی پیدا کنند. راینر و پورکو با ارن جنگیدند اما به واسطه‌ی قدرت چکش جنگ مغلوب شدند. ماگات از یک توپ ضد-تایتان جدید استفاده کرد و به کمک تایتان ارابه توپی را به سمت ارن شلیک کرد، که این موضوع باعث شد راینر دست بالا را در نبرد بگیرد. دسته دیدبانی در مورد کمک کردن به ارن و زیک تردید داشتند اما سرانجام به این نتیجه رسیدند که به ارن کمک کنند. در زمانی که تایتان زرهی بر تایتان حمله چیره شده بود و قصد خوردن او را داشت، زیک در قالب تایتان جانور در بالای دیوار ماریا ظاهر شد و شروع به حمله به نیروهای مارلی کرد. دسته دیدبانی یگریست‌ها را مجبور کرد تا فرمانده شیدیس و اعضای زندانی شده پلیس نظامی و دسته گریسون را آزاد کنند.

در مقطعی ماگات موفق شد با توپ ضد-تایتان به پشت گردن تایتان جانور شلیک کند و او را به شدت مجروح کند. زیک از این حمله جان سالم به در برد و با فریاد خود تمام افرادی که مایع نخاعی او را مصرف کرده بودند تبدیل به تایتان‌های خالص کرد که شامل نایل، پیکسیس، و فالکو بود. زیک به فالکو دستور داد تا راینر را بخورد اما پورکو خودش را برای خورده شدن توسط او ارائه کرد. دسته دیدبانی فضا را برای رسیدن ارن به زیک مهیا کردند، با این حال ارن در مسیر رسیدن به زیک توسط گابی تیر خورد و سرِ جدا شده‌اش در دست زیک فرود آمد. هوشیاری ارن بلافاصله به مسیرها انتقال یافت، جایی که او در آنجا با زیک سالخورده و به زنجیر کشیده دیدار کرد. این زنجیرها نمایانگر سوگند «دوری از جنگ» پادشاه فریتز بود. وقتی دختری جوان که روح یمیر بنیان‌گذار بود به آن‌ها نزدیک شد، ارن اعلام کرد که هرگز به دنبال اجرای نقشه زیک نبوده است و سپس برای کنترل

زیک با استفاده از مسیرها، زندگی خود از زمان تولد را از طریق خاطرات پدرشان گریشا به ارن نشان داد، به این امید که او را متقاعد کند که گریشا او را شست و شوی مغزی داده است. با این حال آن‌ها کشف کردند که گریشا ملی‌گرایی الدیایی خود را رها کرده است و به ارن اجازه داده تا مسیر خودش را در زندگی پیدا کند. زیک بی‌واهمه اعلام کرد که با قدرت تایتان بنیان‌گذار هنوز هم می‌تواند نقشه ترحم‌کشی خود را پیاده کند. در مقطعی گریشا افشا کرد که تایتان حمله قابلیت دیدن خاطرات آینده‌ی وارثانش را دارد. در زمانی که فریدا ریس زیر بار ایدئولوژی پادشاه فریتز در مجازات شدن مردم الدیا توسط دنیا نرفت، گریشا تصمیم گرفت تا خاندان ریس را از بین ببرد و تایتان بنیان‌گذار را خودش تصاحب کند، با این حال او نمی‌توانست خودش را قانع کند که کسی به خصوص بچه‌ها را بکشد. اما در این مقطع ارن با استفاده از خاطرات آینده مداخله کرد و گریشا را تحریک کرد تا خانواده ریس را کشتار کند.

در بازگشت از خاطرات گریشا، زیک از این موضوع وحشت‌زده شد که چطور ارن به طور عمدی گریشا را مجبور به دریافت تایتان بنیادی کرده و گذشته را دستکاری کرده است تا از رویدادهای آینده مطمئن شود. زیک به یمیر دستور داد تا نقشه ترحم‌کشی را اجرا کند اما ارن با پاره کردن زنجیرهایش به سوی یمیر دوید. در یک فلش‌بک به ۲۰۰۰ سال پیش زندگی یمیر شرح داده شد و این که چطور او به طور تصادفی و با برخورد با یک شی به اولین تایتان زمین تبدیل شده است. ارن به یمیر پیشنهاد آزادی و انتخاب آینده‌اش را برای اولین بار در زندگی‌اش داد. یمیر با نادیده گرفتن زیک به عنوان فردی با خون سلطنتی تصمیم گرفت تا آینده‌اش را با ارن رقم بزند. در نتیجه غرش شروع شد و دیوارها فرو ریختند و هزاران تایتان دیوار غول‌پیکر آزاد شدند. ارن تبدیل به تایتان بنیان‌گذار شد و با استفاده از مسیرها به تله‌پاتی با تمام مطیعان یمیر پرداخت. او قصد داشت با رویداد غرش تمام حیات فراتر از جزیره را از بین ببرد.

تلاش برای نجات لیبریو

ارن و تایتان‌های دیوار به سوی لگدمال کردن دنیای خارج از پارادایس پیش رفتند. آرمین با پی بردن به رفع سخت‌شدگی تایتان زرهی در زمان شروع غرش به این نتیجه رسید که ارن دستور داده تا تمام تایتان‌های سخت‌شده بازیابی شوند و این شامل رفع کریستال آنی نیز می‌شد.

در مقطعی دسته دیدبانی که نیروهای بیشتری را جذب کرده بود به بندری رفتند تا یک قایق پرنده را به دست آورند به این امید که خود را به ارن برسانند و او را متقاعد کنند تا غرش را متوقف کند. پس از کمی بررسی آن‌ها پی بردند که این بندر تحت اختیار یگریست‌ها است و این که فلوک، کیومی آزومابیتو را در آنجا گروگان گرفته است. هانجی و ماگات بندر را بررسی کردند و اشاره کردند که قایق پرنده همچنان سالم است اما ممکن است یگریست‌ها هر لحظه آن را نابود کنند. این موضوع مشخص بود که آن‌ها برای آمادسازی قایق به منظور پرواز به مهندسان آزومابیتو نیاز دارند. زمانی که فلوک و کیومی در مورد دنیای جدید با هم اختلاف نظر داشتند، آرمین و کانی به بندر آمدند و به فلوک اعلام کردند که مارلی‌ها از طریق دریا فرار کرده‌اند و آن‌ها برای تعقیب‌شان نیاز به قایق پرنده دارند. آن‌ها پی بردند که قایق هم‌اکنون توسط ساموئل و داز برای منفجر شدن آمده شده است. در حالی که این دو در ابتدا نسبت به آرمین و کانی شک داشتند اما سرانجام متقاعد شدند که مواد منفجره را خنثی کنند. فلوک همچنان دچار تردید بود و از این رو برای کشتن مهندسان باقی‌مانده اقدام کرد اما او توسط کیومی منحرف شد. سپس میکاسا برای نجات آن‌ها به ساختمان نفوذ کرد. فلوک از ساختمان خارج شد و خائن بودن میکاسا، آرمین، و کانی را اعلام کرد. به این ترتیب نبردی میانی دسته دیدبانی و یگریست‌ها در گرفت. روی اسکله آرمین تلاش کرد تا داز را از تجهیز دوباره قایق به مواد منفجره منصرف کند که در نهایت توسط ساموئل مورد شلیک قرار گرفت. کانی و آرمین برای جلوگیری از تخریب قایق با آن‌ها وارد کشمکشی شدند که سرانجام کانی با شلیک به داز و ساموئل آن‌ها را کشت.

مهندسان به گروه هانجی اعلام کردند که آماده شدن این قایق پرنده حداقل نصف روز زمان می‌برد که برای رسیدن به لیبرو پیش از تایتان‌های دیوار دیر بود. کیومی پیشنهاد کرد که آن‌ها با کشتی بروند و قایق را به شهر ساحلی اودیها در مالی ببرند، جایی که آزومابیتو در آنجا یک آشیانه‌ی پرواز داشت. ماگات که متوجه وجود ناو مارلی در ساحل شده بود تصمیم گرفت به طور مخفیانه آن را نابود کند که شادیس نیز با او همراه شد. هر دوی آن‌ها این عمل خود را اقدامی قهرمانانه می‌دانستند و هر دو تصمیم گرفتند تا به بهای جان‌شان این ناو را نابود کنند که موفق به این کار شدند.

چند ماه قبل از حمله به لیبریو، اعضای دسته دیدبانی به خط ساحلی مارلی رسیدند. طی دیداری با آزومابیتو آن‌ها مطلع شدند که مارلی با گرفتن تست خون در تلاش است تا مطیعان یمیر فراری را شکار کند. هانجی امیدوار بود که با گروه حامیان مطیعان یمیر متحد شود و امنیت را برای مطیعان یمیر به ارمغان آورد. در مقطعی ارن از گروه جدا شد و تا زمان حمله به لیبریو دیگر دیده نشد. فلش‌بک‌هایی نشان داد که ارن با یلنا دیدار کرده است و با او به توافق رسیده است تا نقشه‌ی ترحم‌کشی زیک را پیش ببرد، در حالی که او از نقشه‌های واقعی خود به فلوک اطلاع داده بود. هیستوریا نیز تصمیم گرفت تا حامله شود با این امید که بتواند از این طریق جلوی نقشه ارن را بگیرد. ارن به زیک گفته بود که تنها دلیلش برای کشتن تمام حیات خارج از جزیره زندگی خوشنودتر دوستانش است.

در زمان حال، اتحاد جهانی در اقدامی بی‌فایده سعی کرد تا ارن و غرش را از رسیدن به مارلی باز دارد. آن‌ها به راحتی توسط تایتان‌ها نابود شدند و ارن هدف خود در تخریب دنیا را اعلام کرد. به این ترتیب تایتان‌های غول‌آسا پا به قاره اصلی گذاشتند.

نبرد بهشت و زمین

غرش همچنان اداه داشت و تایتان‌های عظیم‌الجثه افراد بی‌شماری از جمله رمزی و برادرش، و والدین گریشا را کشتند و تمدن‌ها را در سراسر جهان نابود کردند. در همین حین، یک کشتی حامل پیشاهنگان و جنگجویان به اودیها رسدند. آنی که فکر می‌کرد پدرش قبلا مرده است، تصمیم گرفت با گابی، فالکو، یلنا و آزومابیتو در کشتی بماند، در حالی که بقیه جنگجویان، پیشاهنگان و اونیانکوپون سوار یک قایق پرنده شدند تا ارن را متوقف کنند. روز بعد، درست در زمانی که گروه در حال بلند شدن بود، فلوک که از نبرد در بندر جان سالم به در برده بود، به بدنه‌ی این قایق در حال پرواز آسیب رساند و سپس توسط میکاسا کشته شد. به این ترتیب قبل از اینکه قایق پرنده بتواند به درستی تعمیر شود، غرش به آنجا رسید. هانجی با انتصاب آرمین به عنوان فرمانده بعدی دسته، برای آن‌ها زمان کافی خرید تا بتوانند از زمین بلند شوند و سپس به تنهایی در مقابل تایتان‌های عظیم الجثه قرار گرفت. پس از مرگ هانجی او در زندگی پس از مرگ مورد استقبال اروین، موبلیت و دیگر پیشاهنگان فوت شده قرار گرفت.

پیشاهنگان و جنگجویان در مسیر رسیدن به ارن درباره برنامه‌های خود برای این رویارویی صحبت کردند و آرمین همچنان به دنبال یک راه‌حل مسالمت‌آمیز بود. در طول مکالمه‌ی آن‌ها، ناگهان آن‌ها توسط ارن وارد بُعد مسیرها شدند و در آنجا ارن توضیح داد که برای جلوگیری از غرش باید او را بکشند. او همچنین توضیح داد که برای انجام این کار آزادی آن‌ها را سلب نخواهد کرد، همانطور که او این آزادی را دارد که به جلو پیش برود. در بازگشت به کشتی، فالکو برای آنی فاش کرد که تایتان او ممکن است توانایی پرواز داشته باشد. بسیاری از پناهجویان لیبریو، از جمله خانواده‌های جنگجویان به سمت فورت سالتا، یک پایگاه مارلی گریختند. پس از رسیدن به محل، آن‌ها شاهد بودند که تعدادی کشتی هوایی به ارن و تایتان‌هایش در حال حمله هستند. با این حال، کشتی‌های هوایی به‌سرعت توسط تایتان جانور که از فرم اسکلت ارن تحقق یافته بود نابود شد و همه را ناامید کرد. درست در همان لحظه، کشتی پرنده از راه رسید و پیشاهنگان و جنگجویان از این هواپیما بیرون پریدند. پیک و راینر دگرگون شدند و راینر موفق شد تایتان جانور را پایین بکشد.

پیشاهنگان و جنگجویان بر روی قفسه سینه ارن فرود آمدند و تایتان جانور را ناتوان کردند و متوجه شدند که این فقط یک پوسته از این تایتان است و زیک در آن جایی ندارد. قبل از اینکه آرمین فرصتی برای دگرگونی پیدا کند، در دهان یک تایتان اسیر شد. ناگهان، نسخه‌های بیشماری از نه تایتان از دوران گذشته در پشت ارن ظاهر شدند که توسط یمیر فریتز برای دفاع از ارن ساخته شده بودند. درست زمانی که پیشاهنگان و جنگجویان تقریبا در حال شکست بودند، آنی و گابی ظاهر شدند. در همین حین، آرمین در مسیرها قادر به یافتن زیک شد.

آرمین و زیک در مورد معنای زندگی گفتگویی داشتند و آرمین زیک را متقاعد کرد تا دیدگاه خود را به اشتراک بگذارد و آن دو از افراد متوفی تایتانی دعوت کردند تا به اتحادشان کمک کنند. سپس زیک روی تایتان ارن تجسم یافت و به لیوان این امکان را داد که او را بکشد تا غرش متوقف شود. پس از نجات یافتن آرمین، او از قدرت تایتان غول‌پیکر خود برای نابودی تایتان بنیان‌گذار ارن استفاده کرد و یک ارگانیسم شبیه به هزارپا که منبع تمام قدرت تایتان بود از گردن ارن رها شد. راینر، آنی و پیک با تایتان‌ها و منبع درگیر شدند تا از ارتباط مجدد آن با ارن جلوگیری کنند، با این حال ارن یک بار دیگر به تایتان بنیان‌گذار تبدیل شد تا با آرمین مبارزه کند. میکاسا و لیوای از آنجایی که یک آکرمن بودند تنها کسانی باقی بودند که می‌توانستند ارن را نابود کنند. لیوای با پریدن از پشت فالکو، از یک نیزه برای از بین بردن دهان تایتانی ارن استفاده کرد و میکاسا با ورود به دهان تایتان قادر به یافتن فرم انسانی ارن شد و سر او را برید. به این ترتیب یمیر و قدرت‌های تایتانی به همراه منبع از جهان ناپدید شدند و همه الدیایی‌ها برای همیشه به یک انسان معمولی تبدیل شدند.

پس از مرگ ارن، آرمین (و دیگران) خاطراتی از ارن را تجربه کردند که در آن ارن انگیزه‌ی واقعی خود را آشکار کرد و می‌خواست اطمینان حاصل کند که موقعیت دوستانش ارتقا پیدا می‌کند و به عنوان ناجیان بشریت در سایر نقاط جهان شناخته شوند. او می‌خواست آن‌ها در دنیایی عاری از تایتان‌ها زندگی طولانی و پرباری داشته باشند. پس از یک سوگواری، پیشاهنگان و جنگجویان توسط بازماندگان غرش به عنوان قهرمان ستایش شدند. سه سال بعد، با نابودی هشتاد درصد بشریت، یگریست‌ها ارتش پارادیس را تقویت کردند تا برای یک حمله احتمالی آینده از سایر نقاط جهان آماده شوند. در همین حال پیشاهنگان و جنگجویان بازمانده به عنوان سفیران جهان برای مذاکرات صلح با پارادیس فعالیت می‌کردند. میکاسا سر ارن را زیر درختی دفن کرد که ارن در کودکی اغلب زیر آن استراحت می‌کرد و میکاسا تا پایان عمرش به بازدید از قبر او ادامه داد. چندین نسل بعد، پارادایس در طول یک جنگ بمباران و ویران شد. با گذشت زمان، پارادیس به یک منطقه غیرمسکونی تبدیل شد و در این منطقه پسری تنها به همراه سگش به درختی که ارن در آن دفن شده بود نزدیک شد. این درخت در آن زمان شبیه به درخت اصلی منبع قدرت تایتان‌ها بود.